کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

ستاره آسمونی من: کیانا

مسافرت

از 26 مرداد (شب) تا 30 مرداد رفته بودیم سفر. لرستان - ازنا (دیار مامان مریم!). خیلی خوش گذشت. کیانا هم حسابی دلبری کرد و با راه رفتن و ایستادنش همه رو به وجد آورد!   از شیرین کاریها دختر گلم رفتن روی میز بود! بله! دخترم وقتی دستای کوچولوش رو به میز می گرفت و می ایستاد خودش رو هل میداد و می رفت بالای میز و کلی ذوق می کرد!   از گردشهای خوبمون رفتن به روستاهای اطراف ازنا و دربند بود که کیانای گل بیشتر راه رو خواب بود!   کیانا بغل مامانی   سپهر (پسر خاله رویا) یه جای دیگه هم سد تقریبا جدیدی بود به نام "کمال صالح". یه جای خوب و دیدنی که کیانا هم از دیدن اون همه آب یه عالمه ذوق کرده بود.   کیان...
1 شهريور 1391

کیانا راه می رود!

دختر زرنگ و کنجکاو مامان از روز 26 مرداد 1391 تونست با کمک تکیه گاه راه بره! قدمهای کوچولوی کیانا با پاهای نازش واقعا دیدنیه! مامان تونست لحظات اولین قدمهای کیانا رو با دوربین فیلم برداری شکار کنه!! عکس از اولین راه رفتن کیانا با کمک تکیه گاه (26 مرداد 91)   حفظ تعادل روی دو زانو *** قربون اون پاهای کوچولوت برم من ...
1 شهريور 1391

تغییر دکور

هفته پیش مجبور شدیم چیدمان اتاق کیانا رو تغییر بدیم. به این دلیل: کیانا در حال جستجو در اتاقش   کیانا در حال جستجو در اتاقش از زاویه دیگر! و چند لحظه بعد بود که وقتی مامانی در حال عکس گرفتن بود دختر گل کنجکاو کامل در گوشه اتاق و بین کمد و دیوار گیر افتاد و با زحمت و گریه مامان تونست دختر گلش رو بیرون بیاره! همون شب هم با کمک بابایی این کمد و میز کامپیوتر جابجا شدند و فضای خالی این گوشه تقریبا پر شد تا دیگه دختر گل گیر نیفته ...
1 شهريور 1391

بازم خواب ها شیرین

  دختر نازم اینقدر راحت می خوابه که آدم می خواد تمام وقت بشینه نگاهش بکنه: یه خواب راحت خونه مامان مریم   دست دختر نازم کیانا وقت خواب شیرین   دختر نازم کیانا وقت خواب شیرین   ...
1 شهريور 1391

ایستادن کیانا

کیانای نازم از همون روز ورود به 11 ماهگی یعنی وقتی 10 ماهش تموم شد تونست روی پاهای خودش بایسته. الان دیگه خیلی راحت دستش رو به اشیاء بلند مثل میز و مبل می گیره و بلند می شه. قربون اون پاهای کوچولوت برم! دیگه خیلی راحت هر چی روی میز و جاهای بلند باشه بر میداره و لذت می بره!!! اعتماد به نفسش هم قابل ستایشه که وقتی می ایسته می خواد دستاش رو هم آزاد کنه و به معنای واقعی بایسته اما خوب وقتی می بینه داره میفته فوری دوباره دستش رو بند می کنه! از بهترین جاهایی که دوست داره وایسته بعد از جلوی تلویزیون (موقع تماشای برنامه های مورد علاقه اش) منم!!! کیانا جونم دوست داره دستش رو به من بگیره و بلند شه! حالا دیگه موقع کار کردنم کیانا دستش به پاهای منه ...
23 مرداد 1391

باز هم خواب های شیرین

اینم دختر مامانی وقتی راحت خوابیده: کیانا - خونه مامان مریم   کیانا - خونه مامانی و آقاجون   کیانا - خونه مامان مریم اینم پای دختر مامانی وقتی راحت خوابیده کیانا - خونه خودمون ...
17 مرداد 1391

تمیزکاری های کیانا

این دختر ناز من رو ببینید: جتما داره فکر می کنه چه جوری به مامانیش توی کارها کمک کنه! اون وقت به این نتیجه می رسه که می تونه وقتی یه چیزی روی زمین ریخت مثل مامانی دستهاش رو این ور و اون ور ببره و نتیجه کارش میشه این: فقط انگار یادش رفته جارو دستی کوچولو رو هم باید توی دستهاش بگیره! ...
17 مرداد 1391

رانندگی کیانا

اینم از ژست دختر راننده مامان! بالاخره دخترم با خیال راحت هم فرمون رو گرفت هم دنده رو! آخه بیشتر وقتها من و کیانا با هم عقب ماشین می شینیم و اون بعضی وقتهایی که مسیر خیلی کوتاه باشه یا هوا گرم (به آخر خنک شدن کیانا با باد کولر ماشین) جلو می شینیم و اون موقع است که دختر و بابایی با هم سر دنده ماشین دعواشون میشه   ...
17 مرداد 1391

با تو زندگی زیباتر است

13 مرداد هفتمین سالگرد ازدواج مامان و بابایی بود که امسال از همه سالها زیباتر و دلنشین تر بود چون تو کنارمون بودی! امروز دقیقا یک ساله که به خونه جدید اومدیم. پارسال تو توی دل مامانی بودی و امسال روی پای خودت وایستادی! (بله کیانای گلم دیگه می تونه وایسته البته با کمک یه تکیه گاه!) از یمن بودن توئه که این خونه رو داریم و تمام لحظه هامون پر از آرامش شده.   ...
17 مرداد 1391