انتظار کمتر از یک ماه شد
کمتر از یک ماه دیگه می تونم تو رو توی بغلم بگیرم و حسابی گرم وجودت بشم.
این روزا که بزرگتر شدی انگار دل مامانی برات تنگ شده و جات نمیشه. اخه بدجوری فشار میدی و سر و تن نازت از زیر پوست دل مامانی پیداست. الهی مامان به قربون قد و بالات.
این چند وقته هر دوهفته یکبار می رم پیش خانم دکتر تا صدای زندگیم رو صدای قلب کوچولو و گرمت رو بشنوم. راستی شنبه نوبت سونوگرافی دارم.
من که هر روز دعا میکنم. خودتم به خدا بگو یه کاری کنه راحت به دنیا بیایی.
من که منتظرم فقط لمست کنم. بابایی هم این روزا بدجوری بی قرارتر شده و همه ش دست می ذاره روی دل مامانی تا اونم تو رو از روی پوست لمس کنه!
قربون قدمات! چشمای ما منتظرند...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی