کیانا و هستی
5شنبه که طبق معمول هر هفته خونه مامانی بودیم عصر با خاله اعظم و خاله صدیقه و بچه هاش رفتیم خرید. هوا خیلی سرد بود و خاله فاطمه گفت تو رو نگه می داره. تو هم که تازه از حمام اومده بودی توی خواب شیرین راحت چشماتو بسته بودی. وقتی برگشتم خاله فاطمه گفت که یه بار بیدار شدی و اونم بهت شیر داده دوباره خوابیدی!!! می گفت موقع شیر دادن هستی کلی حسودی کرده و نمی ذاشته مامانش بهت شیر بده.
همون روز برای هستی که هنوز 2 ماه به تولد یک سالگیش مونده یه کادویی (یه شنل بافتنی) گرفتم. برای تو هم یه شنل عروسکی گرفتم که هنوز یه کم برات بزرگه. فکر کنم برای عید بتونی بپوشی. اینم عکست با اون شنل:
مبارکت باشه گل ناز مامان.
اینم چند تا عکس دیگه از دختر ماه پیشونی مامان:
کیانا بعد از یک حمام گرم
************
لپ گوشتی (به قول محمد جواد و امیر حسین!)
****************
همه عاشق این عکست شدند. خودم این عکس رو گذاشتم زمینه گوشیم.
*********************
این کلاه رو هم خودم دیروز برات بافتم. مبارکت باشه. شنلش رو هم دارم می بافم.(قبلا هم چند تا کلاه برات بافتم که هنوز یه کم بزرگه برات. به موقعش عکشاس رو میذارم)