کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

ستاره آسمونی من: کیانا

یک روز دردناک

1390/9/15 12:03
نویسنده : مامان کیانا
304 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه 12 آذز برای واکسن دوماهگی رفتیم درمانگاه. بمیرم برات که چه دردی کشیدی وقتی سوزن واکسنها به پاهات خورد. وقتی بغلت کردم آرامش خوبی گرفتی و گریه ات تموم شد اما چنان نفس نفس می زدی که اشک توی چشمام جمع شد. ولی این تازه اولش بود...

از یک ساعت قبلش بهت قطره استامینوفن داده بودم. 5 قطره. گفتند که دو برابر وزن باید بدم یعنی 10 قطره (آخه دخترم بزرگ شده و 5 گیلوگرم وزنش بود)5 قطره دیگه بهت دادم و یه کم آروم بودی و خوابت برد. ظهر نشده بود که با درد پا از جا پریدی و تا شب با هر تکون پات (همونی که واکسن سه گانه رو زده بودند) جیغ و گریه و اشک و ناله ت بلند می شد و من کباب. دائم پات رو با حوله یخ سرد می کردیم و کمی آروم می شدی. خلاصه که روز خیلی بدی بود. خوب شد که رفته بود خونه  مامانی. شب هم همونجا خوابیدیم تا خیالمون راحت باشه.

خدا رو شکر دردت همون روز بود و تموم شد و شب راحت خوابیدی. فرداش هم یه کمی ناراحت بودی اما دیگه تب نکردی. تا روز سوم بهت استامینوفن دادم و دیگه تموم شد. حالا شدی مثل قبل و خیالم راحته که دخترم مشکلی نداره. پاهات هم نه دیگه قرزمه و نه تورم داره.

خدایا به همه بچه های مریض سلامتی بده و همه نی نی ها رو صحیح و سالم نگه دار. مواظب نی نی خاله نرگس هم باش که بدون مشکل به دنیا بیاد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)