کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

ستاره آسمونی من: کیانا

قصه واقعی

1390/10/13 10:40
نویسنده : مامان کیانا
381 بازدید
اشتراک گذاری

با چشمان قرمز از بی خوابی، دستهای کم توان و خسته مادری مشغول تکان دادن گهواره فرزندشه. با صدایی آروم لالایی دوست داشتنی رو زمزمه می کنه تا فرزندش رو دلگرم کنه و بهش بگه تو چشمات رو ببند من کنارتم. مادر اینقدر خسته است که گاهی میان تکان ها و آوازها سر سنگینش از روی گردن شل میشه و میفته. گاهی فرزندش رو از توی گهواره بیرون میاره تا از شیره وجود مادر آرامش رو بمکه. یک لبخند شیرین از طفل مرهم درد کمر مادر میشه و تمام تنش رو پر از انرژی می کنه. گاهی هم فرزند رو در آغوش می گیره  و با هم عرض و طول اتاقهای خونه رو قدم می زنند. بعد از ساعتها که چشمان فرزند روی هم میره و خواب شبانه ش رو نزدیکای صبح شروع می کنه مادر یه نفس عمیق از سر خوشحالی از سلامتی او می کشه و هزار بار خدا رو شکر می کنه که فرزندی سالم داره. این کار هر شب مادره تا شبهای پر از آرامش رو برای فرزندش فراهم کنه بدون اینکه حتی ذره ای گلایه یا ناراحتی داشته باشه.

همه اینها رو قبلا توی قصه های مختلف از عشق مادری خونده بودیم. اما نمی دونستیم همه اینها با درجاتی بالاتر واقعیت داره و حالا همه رو داریم تجربه می کنیم. تجربه ای سخت اما شیرین.

خدایا از اینکه به من هم عشق مادری رو هدیه دادی شکرگزارتم. فرزندم رو سالم و سلامت نگه دار.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)