خاطرات چند روزه
کیانای نازنینم دیگه حسابی بزرگ شده. فعالیتش خیلی زیاده واسه همین کمتر می تونم بیام و بنویسم. این روزا دیگه خیلی خوب من رو می شناسه و دائم می خواد منو ببینه. حتی اگه بالای سرش باشم باید توی چشمای قشنگش نگاه کنم تا اروم بشه.
دیشب رفتیم بازار و براش چند تا لباس خریدیم تا عید حسابی دلبری کنه.
لثه های کوچولوش خیلی میخاره و دائم یه چیزی باید توی دهنش باشه حالا یا دستش یا نیش کش (لثه کش) یا پستونک! انگار دیگه جای دندونهاش معلوم شده!
وقتی میارمش توی اتاق خودش از همه بیشتر در کمد دیواری اتاقش رو دوست داره! آخه روی در کمد دیواری اتاقش رو خودم با برچسب تزیین کردم. اینم عکسش:
یادش بخیر. این برچسب ها و طرح هاش رو وقتی کیانا توی دلم بود درست کردم و با همه زحمتی که توی اون اوضاع احوال برام داشت الان خیلی خوشحالم که کیانای عزیزم دوستشون داره. اینقدر براشون ذوق می کنه که می خواد از بغلم پرواز کنه و بپره!!
اینم یه طرح دیگه ست که برای روی در کمد و میز آرایش و تختش درست کرده بودم. اینا رو هم خیلی دوست داره:
بعدا عکسهای کامل اتاقش رو می ذارم.