اولین گردش خیابانی و خرید کیانا
پنجشنبه شب (18 اسفند) بابایی هوس خرید شلوار کرده بود. ساعت 10 و نیم شب همراه مامان مریم رفتیم خرید! چند تا مغازه بیشتر قرار نبود بریم که قرار شد مامان مریم دختر گلم رو نگه داره داخل ماشین و ما بریم خرید کنیم. هوا خیلی خوب بود و یکی دو تا مغازه که رفتیم اومدیم کیانا جونم رو هم با خودمون بردیم توی مغازه ها. اینقدر خوشش اومده بود که با ذوق همه جا رو نگاه می کرد. زیاد طول نکشید و زود برگشتیم.
فرداش یعنی جمعه غروب بازم رفتیم خرید. این بار خوانوادگی و 3 نفری. کیانای گلم رو نوبتی من و بابایی بغل می کردیم و یک ساعتی توی مغازه ها می گشتیم. دخترم توی شلوغی جمعیت اولش یه کم گیج بود. اما توی مغازه ها که همه پر زرق و برق بودند حسابی ذوق می کرد. آخرای کار بود که خسته شد و هی دست و پا می زد. وقتی طرف ماشین می رفتیم داشت توی بغلم خوابش می برد و تا نشستیم توی ماشین یه کوچولو شیر خورد و زود خوابید. الهی مامان فدات بشه که اینقدر آروم بودی.
خدایا همه مامان و باباهای نی نی های ناز رو صحیح و سالم نگه دار تا بتونند کار کنند و هر چی دلشون می خواد و لازم دارند برای بچه هاشون بخرند.