کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

ستاره آسمونی من: کیانا

تولــــــدت مبــــــارک!

دختر گلم تولدت مبارک امروز رسما یک ساله شدی! باورم نمیشه یکساله نور زندگیمون زیاد شده و تو دختر گلم منشا این همه روشنی هستی. همیشه شاد باشی و سلامت.   برات دو تا تولد گرفتیم: یکی خونه مامانی و آقاجون (البته پیش درآمد تولد!) یکی هم خونه مامان مریم. اینم از عکسهای تولدهای دختر گلم: خوب اول از همه خونه مامانی و 6 مهر که شب تولد امام رضا هم بود. دختر گلم اول یه عکس خوب انداخت: بعد کلاهش رو داد به دختر خاله هستی :   و بعد به دختر خاله شیما که اونا هم با کلاه کیانا جونم عکس یادگاری بندازند. اما کاش پسر خاله ها و پسردایی ها هم مثل دختر خاله ها آروم بودند: (از راست: امیرحسین-حسام-محمد امین-کیانا-مح...
11 مهر 1391

بازیگوشی های کیانا

  کیانا در حال خوردن جای نیش پشه خوش خوراک ****** کیانا در حال انجام بازی مورد علاقه اش: خرد کردن دستمال کاغذی!!! ******** کیانا با کلاه سوغاتی کردستان که بابا محمد زحمت کشیدند ******* اینم کیانا و کلاه زمستونی عمو سجاد! ******** کیانا و خونه جدید خاله فاطی ******** بازم کیانا و دستمال کاغذی بازی! ******** عروسک مامان - جشن عروسی دختر دایی مامان (فهیمه جونی) ********* اینم از قدم زدن کیانا که هنوز دست از سر دیوار برنداشته! **********  اندر سخنان کیانا: * گوشی تلفن بازی: صدای اَ اُ اَ اُ اَ یعنی الو! ******* * پرسش و پاسخ باکیانا: ما: عمو سجاد کووووو...
11 مهر 1391

به یکسالگی نزدیک می شویم!

کیانای گلم حالش خوب شده و این روزا خیلی شیطون و بازیگوش. سعی می کنم تا قبل از یک سالگیش بیام  و اخبارش رو بذارم. از همه مامانای گل و دوستای خوبم هم ممنونم که حال کیانا رو جویا شدند.
9 مهر 1391

اولین دارو

دختر نازم از روز جمعه که از عروسی برگشتیم یه کم بی حال بود. روز شنبه یه کمی بهونه می گرفت که من فکر کردم بازم واسه دندوناشه. یکشنبه که رفتیم خونه خاله فاطمه واسه کمک (آخه اثاث کشی شون تموم شد) کلی گریه کرد و بهونه گرفت و من نتونستم کمکی بکنم. دیروز حسابی تب کرد و آبریزش بینی و ... خلاصه شب رفتیم دکتر. آقای دکتر گفت سرماخوردگیه. گلوی کوچولوش هم متورم و قرمزه. دخترم برای اولین بار مجبور شد دارو مصرف کنه. آقای دکتر گفت چون وزنشم کمه و الان خیلی بی حاله بهتره یه آزمایش خون و ادرار و یه سونوگرافی هم انجام بده تا خیالمون راحت بشه مشکلی نداره. حالا هم دخترم داروهاشو به سختی خورده و خوابیده. امروز تبش کمتره اما هنوز خوب نشده. چند روز دیگه که ...
21 شهريور 1391

چکاپ ماه یازده ماهگی

دیروز با هم دوتایی، مامان و کیانا، رفتیم درمانگاه برای چکاپ. قد: 73 سانتی متر دور سر: 45 سانتی متر وزن: فقط 7300 گرم!!! دختر کوچولوی مامان رشد قد و دور سرش خیلی خوبه اما وزنش کم اضافه شده! که اشکالی نداره. فقط باید یه کمی کمتر نحرک داشته باشه و بیشتر بخوره و بخوابه تا بزرگ تر بشه:)
12 شهريور 1391

ماه آخر

از فردا دخترم 11 ماهش تموم میشه و وارد 12 امین ماه زندگیش میشه. حالا دیگه به چهار دست و پا رفتن مسلط شده و گاهی فقط چهار دست و پا راه می ره اما بعضی وقتا حالا یا از روی تنبلی یا عادت به سینه خیز رفتن ادامه می ده دندون پنجمش از زیر لثه ها زده بیرون و دندون ششم در حال روییدنه از آهنگهای مورد علاقه اش بعد از "بارون" گروه رستاک و "نازنین ناز نکن" و "بیب بیب" حالا شده "عشق اصفهونی"!!! 6 شهریور 1391 ...
10 شهريور 1391

مسافرت

از 26 مرداد (شب) تا 30 مرداد رفته بودیم سفر. لرستان - ازنا (دیار مامان مریم!). خیلی خوش گذشت. کیانا هم حسابی دلبری کرد و با راه رفتن و ایستادنش همه رو به وجد آورد!   از شیرین کاریها دختر گلم رفتن روی میز بود! بله! دخترم وقتی دستای کوچولوش رو به میز می گرفت و می ایستاد خودش رو هل میداد و می رفت بالای میز و کلی ذوق می کرد!   از گردشهای خوبمون رفتن به روستاهای اطراف ازنا و دربند بود که کیانای گل بیشتر راه رو خواب بود!   کیانا بغل مامانی   سپهر (پسر خاله رویا) یه جای دیگه هم سد تقریبا جدیدی بود به نام "کمال صالح". یه جای خوب و دیدنی که کیانا هم از دیدن اون همه آب یه عالمه ذوق کرده بود.   کیان...
1 شهريور 1391

کیانا راه می رود!

دختر زرنگ و کنجکاو مامان از روز 26 مرداد 1391 تونست با کمک تکیه گاه راه بره! قدمهای کوچولوی کیانا با پاهای نازش واقعا دیدنیه! مامان تونست لحظات اولین قدمهای کیانا رو با دوربین فیلم برداری شکار کنه!! عکس از اولین راه رفتن کیانا با کمک تکیه گاه (26 مرداد 91)   حفظ تعادل روی دو زانو *** قربون اون پاهای کوچولوت برم من ...
1 شهريور 1391

تغییر دکور

هفته پیش مجبور شدیم چیدمان اتاق کیانا رو تغییر بدیم. به این دلیل: کیانا در حال جستجو در اتاقش   کیانا در حال جستجو در اتاقش از زاویه دیگر! و چند لحظه بعد بود که وقتی مامانی در حال عکس گرفتن بود دختر گل کنجکاو کامل در گوشه اتاق و بین کمد و دیوار گیر افتاد و با زحمت و گریه مامان تونست دختر گلش رو بیرون بیاره! همون شب هم با کمک بابایی این کمد و میز کامپیوتر جابجا شدند و فضای خالی این گوشه تقریبا پر شد تا دیگه دختر گل گیر نیفته ...
1 شهريور 1391