کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

ستاره آسمونی من: کیانا

خوراکی جدید

دخترم گلم از دیروز یه مزه جدید از خوردنی ها رو امتحان کرده.شیره بادام. از دیروز مامانی تصمیم گرفت برای دختر گلش شیره بادام درست کنه تا دختر گلش حسابی بزرگ بشه. فعلا یه قاشق مربا خوری در هر روز اونم موقع ناهار. البته کیانای نازم خیلی از مزه ش خوشش نیومد و و شاید چون اولشه خیلی سخت خورد. قیافه ش موقع خوردن خیلی بدتر از موقعی بود که قطره استامینوفن (که به نظر من تلخ ترین و بدترین مزه دنیاست!!) می خورد. به هر حال چون باید کم کم غذاهای کمکی رو شروع کنیم دخترم مجبوره به این مزه ها عادت کنه!! خدایا شکرت که می تونیم از نعمت های بزرگ خوردنی که برای ما آفریدی داشته باشیم و بخوریم و البته لذت ببریم.
10 اسفند 1390

کیانا و خونه تکونی امسال

بازم یادش بخیر! کیانای گلم پارسال این موقع ها توی دلم بودی و من نمی تونستم اون جوری که دلم می خواد برای عید خونه تکونی کنم. با کمک بابایی یه مقداری از کارها انجام شد. اما امسال حسابی خونه رو می تکونیم. همه می گن چون تابستون تازه به این خونه اومدید زیاد کار ندارید اما چون اون موقع نمی تونستم زیاد کار انجام بدم چیدمان کمدها و کابینت های آشپزخونه و خلاصه دکورخونه زیاد به دلم نچسبیده و می خوام حسابی همه جا رو نو کنم!! قرار شده کیانای نازم هم با خوابیدن و گریه نکردن کلی بهم کمک کنه!!!
9 اسفند 1390

خاطرات چند روزه

کیانای نازنینم دیگه حسابی بزرگ شده. فعالیتش خیلی زیاده واسه همین کمتر می تونم بیام و بنویسم. این روزا دیگه خیلی خوب من رو می شناسه و دائم می خواد منو ببینه. حتی اگه بالای سرش باشم باید توی چشمای قشنگش نگاه کنم تا اروم بشه. دیشب رفتیم بازار و براش چند تا لباس خریدیم تا عید حسابی دلبری کنه. لثه های کوچولوش خیلی میخاره و دائم یه چیزی باید توی دهنش باشه حالا یا دستش یا نیش کش (لثه کش) یا پستونک! انگار دیگه جای دندونهاش معلوم شده! وقتی میارمش توی اتاق خودش از همه بیشتر در کمد دیواری اتاقش رو دوست داره! آخه روی در کمد دیواری اتاقش رو خودم با برچسب تزیین کردم. اینم عکسش: یادش بخیر. این برچسب ها و طرح هاش رو وقتی کیانا توی دلم بود درست ک...
8 اسفند 1390

کارت پستالهایی از جنس کیانا

از روزی که دختر گلم به دنیا اومد هر موقع هر دوتامون سر حال بودیم عکس و فیلم اون لحظه ها رو ثبت کردیم. تا الان فکر کنم بیشتر از 2000 تا عکس از کیانا داشته باشم که دلم می خواد همه شون رو چاپ کنم!!! از بین عکس های 0 تا 4 ماهگی دختر گلم حدود 200 تایی رو انتخاب کردم و از خیلی هاشون کارت پستال های خوشگلی درست کردم که هنوز موفق نشدیم چاپشون کنیم. هر دفعه یا یه کاری پیش میاد یا یادمون می ره. ولی به زودی (حتما تا قبل از عید) چاپشون می کنم تا یه آلبوم خوشگل براش درست کنم. نمی خوام تا قبل از چاپ کسی ببیندشون!!! بعد از چاپ حتما می ذارم روی وبلگ تا دوستای گل کیانا هم عکسها رو ببینند و نظر بدند. این عکس رو 13 بهمن انداختیم! ...
6 اسفند 1390

دختر نازنینم

اینقدر دوستت دارم که .... ***قربون اون چشمات*** اینقدر برای مامان خوشگل می خندی که دلم می خواد دائم ازت عکس بگیرم: ***فدای اون دهن بی دندونت*** موقع عکس گرفتن اینقدر قشنگ حس می گیری انگار که می دونی قراره این عکسها برای همیشه توی زندگیمون ثبت بشه... ***قربون اون نگاهت*** ***قربون اون ژست قشنگت مامانی*** بالاخره تونستم یه عکس از کشف دخترم بگیرم: ***کیانای کاشف*** ...
26 بهمن 1390

کیانای کاشف

دختر گل و نازم این روزا دست و پاهاش رو کامل شناخته و بعضی وقتها چنان با دقت نگاهشون می کنه که انگار بزرگترین کشف دنیا رو انجام داده. حالا دیگه خیلی راحت انگشت های پاهای کوچولوش رو (مخصوصا شست پاهاش رو) می گیره و با دقت نگاهشون می کنه. دختر نازنینم وقتی روی زمین خوابیده دوست داره دائم غلت بزنه و برگرده سرجاش. برای برگشتن روی بالش اینقدر قشنگ تلاش می کنه که دلم می خواد بخورمش. فقط حیف تا من و دوربین رو میبینه می خنده و دیگه کاری نمی کنه و هنوز نتونستم از تلاشهای گل نازم فیلم برداری کنم. خدایا شکرت که دخترم صحیح و سالمه. خدایا همه نی نی های نازی رو که مشکلی دارند شفا بده و همه رو سلامت نگه دار. ...
24 بهمن 1390

اولین سفر کیانا به تهران

بعد از دو تا مسافرت قبلی این بار با کیانای عزیزمون رفتیم تهران خونه دایی رضا. روز جمعه بعداز ظهر رفتیم و شنبه شب برگشتیم. با اینکه سفر کوتاهی بود اماحسابی خوش گذشت.
23 بهمن 1390

گوشواره های طلا

سه شنبه 18 بهمن رفته بودیم خون هخاله فاطمه و باز هم با هم و با کمک خاله حمام کردیم. دختر نازم صورتش مثل ماه می درخشید و دو تا نگین گوشواره های کوچولوش اونو خوشگلتر کرده بود. به توصیه آقای دکتر و تجربه خاله گوشواره هات رو درآوردیم تا بریم برات گوشواره طلا بخریم. آخه دکتر گفته بود این گوشواره ها باید بعد از 4 هفته از گوشت دربیاد وگرنه عفونت می کنه. همون شب قرار بود بریم که به دلیل تاخیر بابایی موکول شد به فرداش یعنی چهارشنبه 19 بهمن. چهارشنبه شب دختر گلم رو بردیم خونه مامان مریم و من و بابایی با هم رفتیم برای خرید. بعد از 1 ساعت چرخیدن توی مغازه های طلا فروشی بالاخره یه گوشواره ناز و کوچولو (شکل یه حلقه خوشگل) برای دختر نازنینمون پیدا کردیم ...
21 بهمن 1390

دختر قهرمان

کیانای مامان، قهرمان غلتیدن، امروز تونست رکورد غلت زدنهای خودش رو بشکنه و سه تا غلت پشت سر هم بزنه . کیانای مامانی اول رو به سقف خوابیده بود که به علت تمرینهای خیلی زیاد خیلی راحت روی شکمش غلتید و یه کم این ور و اون ور رو نگاه کرد و بعد با یه حرکت تکنیکی یه غلت دیگه زد و دوباره به کمر خوابید. اینجا بود که گریه ش در اومد و با فریاد بلند یه بار دیگه روی شکمش غلتید . به این ترتیب کیانای مامانی یه عالمه از جای اولش دور شده بود. آخر سر هم کلی ذوق زده شد و مامان ذوق زده تر و دختر رو بغل کرد . قربون دختر قهرمانم دیروز برای اولین بار کیانا توی بغل مامان روی صندلی جلوی ماشین نشست و از دیدن صحنه های خیابون یه عالمه لذت برد راستی گفتم یا ن...
19 بهمن 1390