کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

ستاره آسمونی من: کیانا

انتظار

الان دیگه هفته 15 تمو مشده. هنوز خیلی مونده و زیاد نیست. واسه دیدن تو انتظار خیلی شیرینه. با اینکه دل درد زیادی دارم (زیر قفسه سینه مه. میگن مال معده ست) و به خاطرش شب زنده داری می کنم ولی عین خیالم نیست وقتی فکر می کنم همه اینا به خاطر اومدن توئه. نمی دونی چقدر خوشحالم که خدا منو توی خلقت تو شریک خودش کرده. امیدوارم بتونم از امانتش خوب نگهداری کنم. به امیدن تموم شدن روزهای انتظار... ...
24 فروردين 1390

هفته 14

چند روزیه اومدیم توی هفته 14. نی نی خوبم الان کلی بزرگتر شدیا!!!! دوشنبه رفتم پیش دکتر. بهم گفت زوده برای تشخیص جنسیت. ماه بعد برم بهتره. خانم دکتر دستگاه مخصوصش رو گذاشت روی شکمم و کلی گشت تا پیدات کرد! وای چه صدای قلبی!!! دلم داشت ضعف می رفت. صدای قلبت رو ضبط کردم. بذار بزرگ بشی برات می ذارم بشنوی. تازه خانم دکتر گفت دفعه بعدی بازم می ذاره صدای قلبتو ضبط کنم. آخه الان چون کوچولویی و بازیگوش دائم تکون می خوردی!! خدایا به فرشته های مهربونت بگو مراقب نی نی من باشند. آمیـــــــن ...
18 فروردين 1390

تعطیلات نوروز 90

سلام نی نی خوبم تعطیلات امسال واقعا هم به من هم به بابایی حسابی چسبید. کلی این ور و اون ور رفتیم. همه خوبیش به این بود که تو هم توی دل مامانی همه جا همراهمون بودی. برات عیدی یه عروسک گاوی خوشگل برات خریدم. می دونم که خیلی دوسش داری. ولی خودمونیم خیلی اذیت شدم. دل درد و پهلو درد همه جا باهام بود. حتی موقع غذا خوردن درد داشتم. بیشتر وقتا رو دراز می کشیدم. اما الان خیلی بهترم. امیدوارم این سفرهام خیلی بهت فشار نیاورده باشه. خیلی مراقبت بودم. نگران بودم بگی آخه الان وقت سفر رفتنه؟!! بی تاب دیدنتم. دلم میخواد زودتر بیایی تا حسابی بغلت کنم و ببوسمت. فردا می رم پیش دکتر. می خوام برام سونوگرافی بنویسه تا بب...
14 فروردين 1390

اسمت رو چی بذارم؟

از خیلی قبل از اینایی که بتونم مامان بشم، امهای زیادی رو دوست داشتم روی نی نی نازم بذارم. اما حالا انتخاب اسم خیلی برام سخت شده. دوست دارم اسمت هم قشنگ باشه هم با معنا. یه جوری که وقتی بزرگ میشی به اسمت افتخار کنی و ازش خوشت بیاد. فعلا چند تا اسم تو نظرمه. برات می گم: البته چون هنوز نمی دونم دختری یا پسر از هر دو مدل میگم: پرهام (به معنی فرشته خوبی. توی لغت نامه دهخدا نوشته اسم فارسی حضرت ابراهیم بوده. به معنای برهان قاطع هم هست. بامعنا و قشنگه) پوریا (یعنی پسر پدر بزرگ یا رییس. اینم با معنا و قشنگه) یاسمین  (همون گل یاس. این اسم رو بابایی هم خیلی دوست داره) ...
26 اسفند 1389

بازم 9 !!!!

دو روز پیش که روی نت بودم برات از 9 نوشتم. بعد از اینکه کامپیوتر رو خاموش کردم یه اتفاق جالب افتاد: شبکه 20 کارتون 9 رو پخش کرد!!!! باورت نمیشه! میخواستم همونجا جیغ بزنم. خیلی برام جالب بود. این کارتون رو نمی دونم دارم یا نه. برات یه دونه می خرم که بعدا حتما ببینیش. اتفاق جالبی بود ... عاشقتم نی نی نازم... ...
24 اسفند 1389

من و 9

من از بچگی علاقه خاصی به عدد 9 داشتم. نمی دونم چرا. شاید یه دلیلش این بوده که بزرگترین رقمه!! همیشه برام خوش یمن بوده. مثلا 9 سالگی به سن تکلیف رسیدم(!). سال 79 رفتم دانشگاه. سال دوم دانشگاه 19 ساله شدم و بهترین سال دانشجوییم بود! و خیلی چیزای دیگه که هر وقت بتونم برات میگم. الانم که سال 89 هست و تو توی دل منی و سال 90 به دنیا میایی! همیشه مطمئن بودم توی 29 سالگیم بزرگترین اتفاق زندگیم میفته و حالا وقتی 29 ساله میشم تو به دنیا میایی!!! این روزا مشغول کارای خونه و عیدم. اما دائم به اتاق تو فکر می کنم. نمی دونم چه رنگی رو برات انتخاب کنم. شاید وقتی معلوم بشه دختری یا پسر بهتر بتونم تصمیم بگیرم. مشتاقانه منتظرتم. ...
22 اسفند 1389

خونه تکونی

روزای آخر سال 89 داره تموم میشه و همه دارند خونه تکونی می کنند. منم دلم میخواست امسالم کلی خونه رو بتکونم که .... چه خوبه تو هستی. هر لحظه کنارمی. از اینکه داری توی دل من رشد می کنی حس خوبی دارم! امشب قراره با بابایی کلی کار انجام بدیم. البته قراره من دستور بدم(!) و بابایی انجام بده آخه مامانی نمی خواد تو اذیت بشی و بهت فشار بیاد. غصه نخور زیاد بهش کار نمیگم. کارایی که باید بره روی چهار پایه و پلکون با بابایی. بقیه کارا با خود مامانی. دیروز با بابایی رفتیم چند تا قفسه برای داخل کابینت های آشپزخونه گرفتیم که من امروز بتونم حسابی مرتبشون کنم. فکر نکنم تو این خونه رو ببینی. آخه به خاطر وجود نازنین تو می خوا...
19 اسفند 1389

هفته 10

الان دیگه توی هفته دهم هستم. یه چیزی حدود 210 روز دیگه مونده تا بیایی. چون هنوز نمی دونم دختر ناز منی یا پسر گلم نمی تونم برات خرید کنم. گرچه بعضی چیزا رو گرفتم. بعد از عید نوروز (یعنی حدود 3 هفته دیگه می رم دکتر تا برام سونگرافی بنویسه تا بفهمم خدا هدیه ی ارزشمندش رو دخترونه داده یا پسرونه! برام فرقی نداره دختر باشی یا پسر. مطمئنم تو بهترین فرزند دنیایی و آسمونی ترین ستاره ی زندگیم. ندیده عاشقتم ...
18 اسفند 1389

چه روزهای سخت اما شیرینی

نی نی خوبم مامانی این روزا حالش خوب نیست. دلش درد می کنه. همه ش حالت تهوع داره. نمی تونه چیزی بخوره. می دونم که همه ی اینها به اومدن تو می ارزه. اینقدر مشتاقانه منتظرتم که هیچ کدوم از این دردا برام مهم نیست. فقط مشکل اینه که کم میتونم بیام برات بنویسم. منو ببخش عسلم.  
18 اسفند 1389