کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

ستاره آسمونی من: کیانا

انتظار 2 رقمی

دختر گلم! چند روزیه وارد ماه هفتم شدیم. یعنی دیگه کمتر از 100 روز به اومدنت مونده! کی فکرش رو می کرد به این زودی همه چیز روبراه بشه! مطمئنم همه ش از برکت وجود توست. از خدا م خوام به من این توانایی رو بده که تو رو صحیح و سالم به دنیا بیارم و به بهترین نحو ازت نگهداری کنم. دیشب خواب به دنیا اومدنت رو دیدم!!! روز آخر بود و با عجله رفتیم بیمارستان. می خواستم طبیعی به دنیا بیارمت که ... خیلیترس داشتم. توان نداشتم. نفسم داشت بند می اومد. پاهات رو دیدم و لمس کردم و گفتند که چون پاهات بیرونه نمی شه طبیعه بیایی! نفهمیدم کی عملم کردند فقط دیدم یه نی نی بغلشونه که گفتند تویی!!! خیلی شیرین بود. حیف یادم نیست چه شکلی بودی. به هر حال منتظرتم. ر...
15 تير 1390

مبارکه

دختر نازم بالاخره تموم شد. دیشب رفتیم و همون آپارتمانی که گفتم رو معامله کردیم. قولنامه نوشته شد و قراره امروز عصر کلید آپارتمان رو تحویل بگیریم. یه کمی کار داره ولی فکر کنم به امید خدا تا آخر ماه بتونیم بریم. بابایی برای کابینت آشپزخونه یه جایی رو دیده و قرار شد با هم بریم و سفارش بدیم. چیزای دیگه هم مثل کولر گازی و پکیج و یه سری خورده لوازم می مونه که اونم با دعای تو دختر گلم زود می خریم. بعد از همه اینا می مونه اصل کاری... اتاق دختر خوبم بعد از اینکه مستقر شدیم میریم دنبال وسایل اتاقت. مثل کمد و تخت و فرش و لوستر و .... دعا کن مامانی خیلی خسته نشه تا بتونه برات سنگ تموم بذاره. کلی نقشه دارم برای اتاقت. فعلا که درگیر کارای ...
12 تير 1390

چه آدمایی ....

انگاری قسمت نبود بازم همسایه خاله نرگس بشیم. نمی دونم فروشنده قصدش چی بود که بی ادبانه بدون جواب دادن گذاشت رفت!!! اون روزی که بابایی و آقاجون رفتند برای صحبت به توافق رسیدند. قرار شده بود فروشنده بره در مورد وام خونه ش از بانک سوال کنه و به ما خبر بده که رفت که رفت. جالبه که حتی جواب موبایلش رو هم نمیده!!! ظاهرا اهل اصفهان بود. هر چی بود خیلی نامحترم و بی ادب بود وگرنه مثل آدم می تونست بگه منصرف شدم و قصد فروش ندارم. همه می گفتند فقط می خواسته ببینه خونه ش رو کسی می خره یا نه!! گفته بودم یه آپارتمان هم دیدیم. اونم خوبه نوسازه و خالی! دیشب با فروشنده صحبت کردند و امروز قراره قولنامه ش رو بنویسند و بعد هم که به نام می زنند. امشب رو بگذرونیم...
11 تير 1390

دعا کن

دختر نازم امروز بیشتر از روزای دیگه دعا کن. آخه امروز قراره بابایی بره برای معامله خونه ای که دیدیم. خیلی خونه خوبیه. بزرگ و جادار. تازه یه اتاقم برای تو داره! توی همین خیابون خودمونه. خودت که بودی و دیدی. توی کوچه خاله نرگسه. یعنی میشیم همسایه محمدجواد.  دعا کن معامله جور بشه. به جز اینم یه آپارتمان دیدیم. اونم جای خوبیه. نو سازه. از این خونه که میگم یه کم کوچیکتره. بازم خونه بوده دیدیم. مورد خوب زیاد بوده اما این یکی واقعا عالیه (اونم با پولی که ما داریم!!!) خلاصه که امروز باید همه ش دعا کنیم. خدا حرف تو رو گوش میده. ...
5 تير 1390

خدا رو شکر...

خدا رو شکر که تو رو به ما داده. خدا رو شکر که همه مون سلامتیم. خدا رو شکر که خونه مون رو فروختیم! خدا رو شکر که یه خونه خوب پیدا کردیم (البته هنوز معامله نکردیم) خدا رو شکر که پول داریم و هر چی دلمون بخواد می تونیم برای تو و خودمون بخریم. خدا رو شکر که روز به روز زندگیمون داره بهتر و صمیمی تر میشه. خدا رو شکر که بدی ها ازمون دورند و خوبیها خودشون رو نشون میدند. خدا رو شکر که هوامون رو داره... ...
2 تير 1390

5 ماه و 18 روز گذشت...

تا امروز 5 ماه و 18 روزه که توی دل مامانی هستی. اینقدر عاشق تکون خوردنات شدم که بعضی وقتا که آرومی خودم بدجنسی میکنم یه کاری میکنم تا تکون بخوری!!! چند شبه راحتتر میخوابم اما اصلا خوشحال نیستم. دلم میخواد توی خواب تکون بخوری و بیدارم کنی! یه حس خوبیه وقتی توی دل مامانی جابجا میشی احساس میکنم داری باهام حرف میزنی. وای خدای من! چه جوری طاقت بیارم تا تو بیایی و بغلت کنم. دلم می خوام صورتم رو بچسبونم به صورت نازت و با هم آروم بشیم. زیادم بدجنس نیستم. الانم داری هشدار میدی که مامانی بلند شو از پای کامپیوتر که خسته شدم. منم میگم چشم نازنینم. به شرطی که همه ش نخوابی و به فکر عشق دل مامان هم باشی. ...
26 خرداد 1390

خواب یک فرشته

این اسم یه مسابقه است که نی نی وبلاگ گذاشته. نی نی من به دنیا نیومده اما چون دلم می خواست توی مسابقه شرکت کنم عکس یه نی نی دیگه رو میذارم. به نظر من همه نی نی ها مثل فرشته ها پاکند. ...
24 خرداد 1390

خرید

تصمیم بر آن رفت که ... هر چی وسیله تا حالا برات گرفته بودیم بردیم خونه مامانی اینا! قرار شد با خاله ها بشینیم ببینیم چه وسایلی کم داری تا هفته بعد یه روز بریم خرید. (البته فعلا یه روز!) قرار شد کمد و تختت رو یاسی و صورتی بگیریم. خیلی ترکیب نازیه. حتما وقتی خریدیم عکسش رو برای دوستات روی وب میذارم. البته الان نمی خریم. قرار شده شهریور بگیریم. مگه اینکه زودتر تکلیف خونه معلوم بشه. گزارش خرید باشه واسه بعد از خرید کردن. راستی پس فردا روز پدره. روز تولد بابایی مثل پارسال براش کیک پختم البته چون خیلی سرمون شلوغ بود (یادته که مکه ای داشتیم) نشد تزیینش کنم. اما می خوام برای روز پدر براش تلافی کنم. تو هم حتما باید کمکم کنی نازنینم. صبحها...
24 خرداد 1390

سوغاتی هات مبارک!

سلام دختر نازم مامانی به قربونت بره که این همه برکت داری با خودت میاری. دیروز مامانی از سوریه کلی برات سوغاتی آورده بود.یه عالمه لباس و کفش و عروسک خوشگل. تازه یادته گفتم صاحب کار بابایی رفته بود مکه؟ اونم دیروز برات یه عالمه لباس کادویی آورد. فقط مونده خودت بیایی تا این لباسای خوشگل رو تنت کنم و قربون صدقه ت برم. اخ که دلم یه ذره شده برات. راستی برات گفتم چند روز پیش خوابت رو دیدم؟ به دنیا اومده بودی. خونه داییم بودیم فکر کنم. مهمونی بود. تو هم بودی. صورت ماهت رو نمی دیدم اما بودی. تازه بهت شیر دادم. واااای خدا دخترم از من شیر میخورد. خیلی حس خوبی بود. بعدشم توی خواب بهت چهار مغز و شیر و عسل دادم خوردی. خیلی لذت بخش بود. لحظه ...
17 خرداد 1390